درانتهای «ات»، پیش از تیتراژ، متنی روی تصویر ظاهر میشود جهت اضافه کردن نکتهای به فیلم: دیالوگهای فیلم برداشته شده از دیالوگهای دو نمایشنامهی قدیمیست، یکی را برادران چاپک نوشتهاند و دیگری را ویلیام شکسپیر. جملهای خبری و تکرار حسی از آشنایی برای مخاطبِ آشنا به سینمای یان شوانکمایر، در مواجهه با اثر تازهای از او. که در سینمای فیلمساز چکی، کم نبودهاند آثار اقتباسی و در این تعداد، بهدفعات دیدهایم که دیدگاه فیلمسازِ چکی به مسئلهی اقتباس، خلاف عاداتمان و و حتی انتظارات مؤلفان و نظریهپردازان بوده است؛ بیش از حد. دقت کردهاید که دقایق زیادی از «آلیس» را، که اقتباسیست از داستان لوئیس کارول، بهسربردهایم در همان اتاقک اول که آلیس با مصرف خوراکیهایی بزرگ و کوچک میشد. انقدر که نیمی از فیلم میگذرد و ما هنوز پا به سرزمین عجایب نگذاشتهایم! یا در «سقوط خانه اِشر» که اقتباسیست از داستان پو، ما فقط با یک خانهی خالی طرف هستیم و یک راوی، بدوناینکه گردانندگانِ اصلی این افسانه، خاندان اِشر را، ببینیم؛ و مرگشان را. و نه آنچنان ردی از گوته در «فاوست» و نه آنچنان ردی از والپول در «قلعه اوتراتو». دیدگاه و شیوهای مختص شوانکمایر، که شاید چندان برایش ربطی نداشته باشد هم به مقولهی شخصی کردن داستانها؛ چرا (؟) .
شوانکمایر، در هر فیلم پی گفتن حرفی بوده به جامعهاش، و ارائه دادن پیامی به مخاطب خاص خود. آثار کوتاه و صامتش، نمونههای قابلارجاعتری هستند برای رسیدن به این نکته؛ آثاری که در آنها حرفی به زبان درنمیآید (در شکل دیالوگ)، بااینحال اما سرشارند از گفتارها؛ سرشار که نه حتی، بل افراط: میشود مقایسهشان کرد با فیلمهای تبلیغاتی تلویزیونی.
باید گفت نگارندهی این متن، با در نظر گرفتن میل بیش از حد فیلمساز به نطق کردن (بیآیید قبول کنیم)، مسئلهی چرایی اقتباس کردن از دید او را همواره برای خود اینگونه تعبیر کرده: مجالیست برای اضافه کردنِ -کم کردن یا هر نوع تغییر دیگری- متنی به متنی دیگر، و روبهرو کردن مخاطب با دو متن؛ یکی آنچه نویسندهی اصلی نوشته، و یکی آنچه مؤلفِ سینمایی. بهعبارتی زدن حرفهای بیشتر، و با درنظر گرفتن پیشآگاهی که مخاطب پیشتر با خواندن به دست آورده: دریافت نکتههای بیشتر هم از جانب فیلمنامهنویس و هم از جانب نویسندهی اصلی. (و این عمل فرق دارد با شخصی کردن داستانها که نیتشان به تجربه گذاشتن یک متن است با مخاطب و حتی گاهی امیدوار به فراموشیِ متن اقتباسشده از جانب ما)
گفتن برای شوانکمایر مسئله بوده و هست. از تکنیکهای همیشگیاش این بوده که از لبِ آدمها هنگام سخن گفتن نمای کلوزآپ بگیرد. در این چند فیلم آخرش همیشه درابتدای فیلمْ خودش روی پرده ظاهر شده و با مخاطب –به عیان- سخن گفته و راجع به فیلمش اطلاعاتی داده: این یک فیلم ترسناک است، هنر امروز نابود شده و جایش را تبلیغات گرفته. [1]
بهشخصه، همیشه شوانکمایر را (که از دید دوستدارانش، با فضاسازیهای خاصی که داشته، فیلمسازی –اصطلاحاً- آرت بهحساب آمده) کارگردانی متعلق به سینمای خطابهای (rhetorical) دیده و خواندهام. و از نظرم در اندیشهاش به کرار، چنان تمایلی به مستقیمگویی صریح و تند داشته، که گویی همین بازدارندهای شده برای اینکه هیچگاه به جمع سوررئالیستها راه نیابد (با یک نگرش کلی به سینمای او، استثناها به کنار). هرچند در ترسیم فضاهای شبهسوررئالیستی، همیشه کارگردانی جدی –به درستی- تلقی شده و در این سالها خلاقیتهای شگرفی از خود بروز داده است که ندیدنشان زدنِ خود به کوریست. اما در کل، هنرمندی متعلق به جبههی تفسیرگران بوده؛ و در این سالها و با مرور کارنامهاش، میشود گفت «ات» به درجهی عالیتری دست یافته در تداعی دنیایی که بادقت و آگاهیِ کافی از کاری که میکند، به مخاطب مجال تفسیر دهد: جایی که بازیگرانِ نمایشنامه به لکنت افتادهاند و فیلمسازِ پشتصحنه به تُپُق زدن: کات.
بگذارید با یک یادآوری، از درِ دیگری وارد این تحلیل شوم. شوانکمایر در قرن جدید چهار فیلم بلند خلق کرده که همه، در مقایسه با آثار قبلی، دارای قصهی قابلتشخیصتر (برای مخاطب گستردهتر) و کاملتری بودهاند. و جالب که در همهی اینها، اِلمانهایی وجود داشته مبنی براینکه اینوسط –در فیلم-، کسی، حرف کس دیگری را نمیفهمد. چند مثال کوچک میزنم؛ در «اوتیک کوچولو» مرد حرف زنِ نابارورش را (که میگوید باردار است) نمیفهمد، بعد تن میدهد به توهم او و در ادامه مخاطب –و همسایهها- معنی رفتارهای این دو کاراکتر را نمیفهمند. در «جنون» کاراکترها دیوانهاند و کسی حرف آنها را نمیفهمد، و مخاطب معنی رفتار ادارهکنندگان دیوانهخانه را (که گویی دیوانهترند!). یا در «زنده ماندن زندگی» که روانشناس رویاهای اِوژِن را نمیفهمد، یا اِوژِن که نمیفهمد نام واقعی و گذشتهی زنی که در رویاهایش میبیند چیست.
شوانکمایر فیلم به فیلم، با اینکه مشخصاً رفته است بهسمت روایت قصههایی که پرماجراتر و پرحرفترند، و بهنظر میرسد که با دادن اطلاعاتِ بیشتر روایتی که نقل کرده باید به نقطهی باثباتتری در ذهن مخاطب میرسیده، اما خب. نرسیده. انگار بهعمد، بیشتر و بیشتر از پیش، به مخاطب و کاراکترهایش حسی از نفهمیدن را (در گفتمانها) القاء کرده است تا فیلم به فیلم مخاطب را بیشتر با فلسفهی زبانی و سخنِ خویش (پرلکنت و بیگانه) گیج کند. آدم یاد ژاک تاتی/آقای اولو میافتد؛ فیلم به فیلم کمتر و کمتر حرف زد و بالاخره بهنقطهای رسید که دیگر در کارهای آخر حتی صدایش هم شنیده نمیشد و تنها داشت با لبهایش اَدا درمیآورد!
اینجا هم انگار، تصاویری که هنرمند در اوایل از جامعهاش دریافت میکرده ولی درک نه (و به همین دلیل مورد نقد/شماتتشان قرار میداده) به چنان درجهای از تأسفباری و اختلال/آشوب رسیدهاند که دیگر هنرمند ترجیح داده صرفاً خود را به ندیدن/گیجی بزند.
اینکه «ات» را چندی پیش عالیتر خواندم، به همین برمیگردد: تکرار و تصحیح، نقش اساسی را در این فیلم ایفا میکنند. کارگردان نمایشنامه برای بازیگرانش توضیح میدهد که چگونه بازی کنند، کارگردان فیلم به کارگردان نمایشنامه توضیح میدهد که چه بگوید، بازیگران رو به دوربین توضیحاتی راجع به مسائل مختلف میدهند، فیلمساز پشتصحنهی فیلمش را به مخاطب نشان میدهد تا تکنیکهایش را توضیح دهد (مثل چگونگی صداگذاری بینظیرِ خاصی که دارد و خود من همیشه کنجکاو بودهام بدانم چهطور این صداها را بهوجود میآورد [2]). و بااینحال، با اینکه این توضیحاتِ اضافه (که از حاشیه گذشتهاند و شدهاند تمامی متن/اصل فیلم) باید بیننده را خلاص میکرده از گیجی که با آن سر و کله میزده اما. «ات» از همه گنگتر شده و به کمک این گنگ بودن (در شمایل همینی که هست) منطق فرمالش را هم ساخته است و دنیای فیلمیکش را هم پدید آورده؛ لذا فیلم در تئوری، به آنجا که باید میرسیده، رسیده است. [3]
توضیحات:
[1] نقل به مضمون از دیالوگهای ابتدایی فیلم «جنون»
[2] در یک صحنه نشان میدهد که پوست مرغ مرده را میچلانند تا صدای موردنظر خود را تولید کنند!
[3] البته باید گفت، متاسفانه در «ات»، وحشتِ بهیادماندنی که شوانکمایر همواره به آثارش تزریق میکرده و با آن شناخته میشده چندان به چشم نمیآید و تنها محدود شده به نشان دادن چند عامل چندشآور و چند بازی کوچکِ استاپموشنی؛ که خب این جای افسوس دارد.
هشتم مرداد ۱۳۹۷، رومهی اعتماد
Shahriar Hanife فیلم ,مخاطب ,شوانکمایر ,میدهد ,بوده ,کرده ,نشان میدهد ,توضیح میدهد ,کارگردان نمایشنامه ,نویسندهی اصلی ,شخصی کردن منبع
درباره این سایت